دموکراسی مک دونالد!

تحلیلی از برخورد دوگانه آمریکا با دموکراسی

گفته می شود جرج بوش رییس جمهور آمریکا با مطالعه کتاب "قضیه دموکراسی" نوشته "ناتان شارانسکی" به این مقوله علاقه زیادی پیدا کرده است. از این رو دموکراسی به عنوان آخرین نسخه شفابخش از سوی نومحافظه کاران کاخ سفید به منظور تحقق صلح وامنیت در منطقه خاورمیانه ارائه شده است. شارانسکی که یک صهیونیست است در کتاب خود گفته است: صلح میان اسراییل واعراب ممکن نیست مگر آن که اعراب در روند دموکراسی گام بردارند.
پیش از این شیمون پرز به عنوان نماینده چپگرا در کتاب "خاورمیانه جدید" و بنیامین نتانیاهو به عنوان نماد راستگرایان اسراییل، در کتاب "جایگاه ملت ها" از مقوله دموکراسی به عنوان راه حل سازش با فلسطینیان سخن گفته بودند. اما پرز در خاورمیانه جدید خود بیش از همه بر نقش محوری وسیطره یابی اسراییل تاکید داشت. دموکراسی نتانیاهو نیز مبتنی بر توسعه طلبی بوده ومعتقد بود روند دمکراتیزاسیون در فلسطین نیاز به مدت مدیدی دارد که طی آن اسراییل بر کل اراضی فلسطینیان سیطره یابد!
به عبارتی تیم جدید واشنگتن مقوله دموکراسی را از اسراییل اخذ کرده و آن را شرط صلح در منطقه قلمداد می کنند. اما واضح است که مفهوم دموکراسی در قاموس آمریکا واسراییل با مفهوم واقعی این واژه تفاوت دارد. در واقع دموکراسی همانند مفاهیم دیگری چون آزادی وحقوق بشر، تبدیل به ابزاری در دست استعمارگران فرانوین شده است که با آن کشورهای منطقه را مورد تهدید وفشار قرار دهند.
البته بسط دموکراسی در منطقه، چالش هایی را فراروی سردمداران واشنگتن ایجاد کرده است که مهم ترین آن عبارت است از صعود اسلامگرایان به ساختار قدرت، زیرا اسلامگرایان به طور طبیعی از پایگاه اجتماعی بلندی برخوردارند وروند سالم دموکراسی آنان را پیروز معرکه انتخابات می گرداند.

اما پاسخ آمریکا به این چالش چیست؟

واشنگتن در شرایط جدید، شیوه های سخت افزاری را همانند آن چه در انتخابات الجزایر در سال 1991 رخ داد، توصیه نمی کند، بلکه به شگردهای نرم افزاری روی می آورد که برخی از آن به "همرنگی تاکتیکی" تعبیر کرده اند. در این شیوه تلاش آمریکا آن است که ضمن پذیرش اسلامگرایان، به نحوی در آرمان ها ومبانی این جنبش ها تغییرات بنیادی ایجاد کند.
از نظر واشنگتن وتل آویو، مبانی اسلامگرایان در مفاهیمی چون تروریسم وخشونت طلبی وبنیاد گرایی خلاصه می شود ونظریه پردازان آمریکایی تاکید دارند که این مفاهیم ـ که برخاسته از اسلام سیاسی می باشد ـ با دموکراسی در تعارض است.
"برنارد لوییس" مستشرق مشهور انگلیسی که معلم "ساموئل هانتینگتون" ودیگر تئوریسین های آمریکایی محسوب می شود، اعتقاد دارد جمع میان اسلام ودموکراسی غیرممکن است. هانتینگتون نیز در کتاب "موج سوم دموکراسی" تصریح می کند اسلام یکی از موانع توسعه دموکراسی در منطقه است واز ترکیه به عنوان نمونه ای یاد می کند که با رویکرد لائیک گام در جنبش دمکراتیک نهاده است.
نسخه دموکراسی دقیقا همین جا مطرح می شود. اسلامگرایان باید به مبانی دموکراسی غربی گردن نهند که لیبرالیسم وسکولاریسم ارکان مهم آن را تشکیل می دهند. این بدان معناست که اسلامگرایان باید به تدریج از آموزه های اسلام فاصله گیرند و روند "عادی سازی" مناسبات با اسراییل را در پیش گرفته وسیاست های توسعه طلبانه آن را با طیب خاطر بپذیرند.
با این وصف، جنبش حماس باید از "حماسه" تهی شود و"مقاومت" را کنار گذاشته ورژیم صهیونیستی را شناسایی کند وهمانند جنبش فتح دچار انفعال واستحاله شود (جالب آن که فتح علیرغم تنازلات فراوان هنوز به شریک مطمئن صلح تبدیل شده است!)
شیعیان عراق نیز باید در تشکیل دولت دائمی رویکرد لائیک پیشه کنند وحتی از "استحقاق انتخاباتی" به نفع "استحقاق ملی" تنازل کرده وکرسی های خود را به عناصر هوادار آمریکا تقدیم کنند! جرم شیعیان عراق آن است که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می دهند، وجرم حماس آن است که از محبوبیت گسترده فلسطینیان برخوردار است!
از این روست که مقوله ای به نام "دموکراسی پیشگیرانه" در برخی تعابیر اندیشمندان وسیاستمداران آمریکایی به چشم می خورد که حاکی از نقش بازدارنده دموکراسی غربی می باشد. "بنجامین باربر" در کتاب "امپراطوری وحشت" با اشاره به دموکراسی پیشگیرانه می گوید: مقابله با تروریسم ممکن نیست مگر در فضایی از دموکراسی وصلح ... روشن است که این دموکراسی منطبق با نسخه آمریکا بوده و ماهیتی سیطره آمیز و استحاله گر دارد وهر گونه دموکراسی مستقل وبومی که با منافع واهداف کلان آمریکا واسراییل در تضاد باشد مطرود خواهد بود!
البته این رهیافت، مدعیان دموکراسی را با پارادوکس مواجه می سازد ودوگانگی سیاست های آن ها را در برابر انظار بین المللی آشکار می سازد، اما آن چه برای سران کاخ سفید مهم است آن است که راهبردهای هژمونیک ایالات متحده در هزاره سوم ناکام نماند!
دامنه اعتراض به سیاست های دوگانه، محافل داخلی آمریکا را نیز فراگرفته است. در پایان به این نمونه جالب توجه کنید:
جرج بوش همواره به این عبارت مشهور استناد می کند که "هرگز دو دمکرات با یکدیگر نمی جنگند". در این راستا روزنامه نیویورک تایمز با انتقادی سخره آمیز از دموکراسی تحمیلی وسیطره آمیز بوش می نویسد: "دو کشور که هر دو دارای "مک دونالد" هستند، هرگز با هم نمی جنگند!"